پاییز همیشه قشنگ بوده همیشه نارنجی دلخواه منو داشته و گرفتگی ِ هواش رو دوست داشتم. ولی امروز وقتی توی حیاط نشسته بودم و دلگیری آسمون رو دیدم، دلم گرفت. چند روزه همینطورم ؛ با دیدن این هوا یا حتی هوای اول صبح خوشحالم نمیکنه و دلگیر تر میشم ولی سرگرم میکنم خودم رو زیاد که هیچ وقت آزادی نداشته باشم و تهش به او که فکر میکنم و جای او میگذارم خودم را سرزنش میکنم. از دست خودم عصبانی میشوم و دلم میخواهد یک دل سیر به جای تمام حرص ها گریه کنم ولی عصبانیت را پس میزنم و کتاب ِ نیمه باز با خودکار را برمیدارم و به روند ِ کاریم ادامه میدهم .
هیچ او نویس سیصدو پنجاه و چهار :)
رو ,ولی ,ِ ,میکنم ,جای ,دلم ,دلم میخواهد ,میخواهد یک ,و دلم ,میشوم و ,خودم عصبانی
درباره این سایت